پاییز امسال بود که منزل یکی از دوستانم جمع شده بودیم و سارا، دوست صمیمیم، داشت از سفرش به مورمانسک که توی زمستون رفته بود تعریف میکرد. جوری که از جاهای دیدنی این کشور تعریف میکرد، داشت مغزم رو قلقلک میداد که منم به این سفر برم. دیدن شفق قطبی همیشه برام یه آرزوی بزرگ بود و من تا اون روز حتی نمیدونستم که اصلاً توری مخصوص بازدید از شفق قطبی توی روسیه وجود داره. خلاصه همون لحظه بدون هیچ مکثی تصمیم گرفتم که امسال حتماً باید شفق قطبی رو ببینم. از سارا پرسیدم: «چطور میتونم اقدام کنم؟» که آژانس گردشگری «آرزوی سفر» رو بهم معرفی کرد و گفت از تور روسیه خیلی هم راضی بوده. خلاصه اینجوری شد که راهی این سفر شدم.
روز اول: شروع سفر از تهران به مورمانسک
سفرم با تور شفق قطبی آرزوی سفر از فرودگاه امام خمینی تهران شروع شد. پرواز به سمت فرودگاه شرمیتوو مسکو بود. وقتی رسیدیم، یه کم توی فرودگاه معطل شدیم تا به ترمینال پروازهای داخلی بریم. از اونجا با یه پرواز دیگه راهی شهر مورمانسک شدیم. مورمانسک که توی شمال روسیهست و نزدیک قطب شمال، یکی از ارزونترین جاها برای دیدن شفق قطبیه. چون بقی جاها مثل نروژ یا ایسلند هم شرایط ویزای سختی دارن و هم گرونتر میشدن. خلاصه وقتی به فرودگاه مورمانسک رسیدیم، ترانسفر اومد دنبالمون و ما رو به هتل برد. اتاقها رو تحویل گرفتیم و شب اول رو آزاد بودیم. گشتی توی شهر زدم. هوا سرد بود، ولی حس و حال عجیبی داشت .شب اول از ذوق دیدن شفق قطبی خوابم نمیبرد اما چون دلم نمیخواست خوابالو باشم سعی کردم بزور بخوابم.
روز دوم: گشت شهری و شکار شفق

صبح بعد از یک صبحانه مفصل در بوفه هتل، راهی گشت شهری مورمانسک شدیم. اولین مقصد ما بنای یادبود آلیوشا بود، مجسمهای عظیم از یک سرباز که به یاد رزمندگان جنگ جهانی دوم ساخته شده است. سپس از کشتی یخشکن لنین بازدید کردیم، یک کشتی اتمی قدیمی که امروزه به موزه تبدیل شده است. در ادامه، به فانوس دریایی مورمانسک رفتیم که، به گفته لیدرمون، به افتخار ملوانانی که در زمان صلح جان خود را از دست دادهاند، طراحی شده است. بعد از آن، کلیسای منجی دریا را دیدیم؛ بنایی که برای من، بهعنوان یک دانشجوی معماری، بسیار جذاب بود. در پایان، ناهار را در یک رستوران محلی صرف کردیم و سپس برای استراحتی کوتاه به هتل بازگشتیم.
شب اما تازه هیجان اصلی سفر شروع شد. برای شکار شفق قطبی با گروه رفتیم یه جای دورتر از شهر که نور مصنوعی نباشه. هوا خیلی سرد بود، ولی همه با هیجان منتظر بودیم. تا دم صبح اونجا بودیم و بالاخره شفق رو دیدم! اون رقص نور سبز و بنفش توی آسمون چیزی بود که هیچوقت از ذهنم نمیره. انگار آسمون داشت نقاشی میکشید.
روز سوم: دهکده سامیها و شانس دوباره برای شفق
صبح روز سوم بازم با صبحونه هتل شروع شد. برنامه اون روز یه تور اختیاری به دهکده سامیها بود. من که دلم نمیخواست این فرصت رو از دست بدم، ثبتنام کردم. رفتیم به یه دهکده سنتی که مردم بومی منطقه، یعنی سامیها، اونجا زندگی میکنن. با فرهنگشون آشنا شدیم، لباسای محلیشون رو دیدیم و حتی یه کم با گوزنای شمالیشون بازی کردیم. حس خیلی جالبی بود، انگار برگشته بودم به چند قرن پیش. برای کسایی که شب قبل شفق رو ندیده بودن، دوباره برنامه شکار شفق رایگان گذاشتن، ولی من چون شب قبل شانس آورده بودم، ترجیح دادم توی هتل بمونم و استراحت کنم.
روز چهارم: پارک هاسکی و آخرین تلاش برای شفق

برنامهی روز چهارم پارک هاسکی بود. از اونجایی که من عاشق سگام، بدون لحظهای شک ثبتنام کردم. رفتیم به یه پارک قشنگ که پر از هاسکیهای بامزه و بازیگوش بود. همین که رسیدیم، صدای پارس و هیجان سگا کل فضا رو پر کرده بود. اول لیدرمون کلی دربارهی نژاد هاسکی، ویژگیهاشون و این که چقدر برای زندگی توی هوای سرد ساخته شدن، توضیح داد. بعدش دیگه وقت خوشگذرونی بود! کلی سگ اومدن سمتمون، بعضیاشون دنبال نوازش بودن، بعضیاشون سرشون تو کار خودشون بود، ولی همهشون فوقالعاده بامزه بودن. باهاشون کلی عکس گرفتم . صورت مهربونشون واقعا دل آدم رو میبرد.
اما هیجانانگیزترین بخش، سورتمهسواری بود! چند تا از هاسکیهای پرانرژی رو به سورتمهها بستند و ما نشستیم روش. همین که سگا شروع کردن به دویدن حس کردم توی یه فیلم ماجراجویی قطبیام! مسیر برفی، صدای پاهای سگا روی برف، سرعتی که میگرفتیم... همهچیز بینظیر بود.
بعد از کلی خوشگذرونی، رفتیم توی یه کلبهی چوبی گرم و نرم، کنار بخاری نشستیم و یه نوشیدنی گرم خوردیم. آخر سر، با دلی پر از ذوق و گوشی پر از عکسای خوشگل برگشتیم هتل. یه روز رویایی بود!
روز پنجم: تجربه ایگلو
چمدونامون رو بستیم و از هتل مورمانسک رفتیم به سمت یه جای خاص: اقامت توی ایگلو! ایگلوهای ۵ نفره، دقیقا مثل اونایی که تو کارتونای بچگیمون تو قطب شمال میدیدیم؛ با این تفاوت که از شیشه ساخته شده بودن، ولی داخلشون گرم و راحت بود. شب توی ایگلو خوابیدن یه تجربه عجیب و باحال بود. آسمون از توی تخت میتونستی تماشا کنی و یه هاله ای از شفق قطبی هم دیده میشد که انگار واقعا یه رویا بود!
روز ششم: خداحافظی با مورمانسک و سلام مسکو
صبح بعد از صبحونه، راهی فرودگاه مورمانسک شدیم و با پرواز به مسکو برگشتیم. توی فرودگاه مسکو ترانسفر منتظرمون بود و ما رو به هتل برد. هتل نزدیک ایستگاه مترو و مرکز شهر بود، پس بعد از تحویل اتاق، خودم تنها زدم بیرون و رفتم میدان سرخ رو ببینم. شب بود، ولی حال و هوای شهر خیلی قشنگ بود. یه کم قدم زدم و برگشتم هتل.
روز هفتم: گشت شهری مسکو
روز هفتم گشت شهری مسکو رو رفتیم. اول ایستگاههای مترو مسکو رو دیدیم که واقعاً مثل موزه بودن؛ پر از تزیینات و نقاشیهای خیرهکننده. بعد رفتیم میدان سرخ، از نقطه صفر مسکو عکس گرفتم و نمای بیرونی کلیسای سنت باسیل و کاخ کرملین رو دیدم. رنگای شاد سنت باسیل واقعاً خوشگل بود. توی باغ الکساندر، آتش جاویدان و بنای یادبود سرباز گمنام رو هم دیدیم که حس عجیبی داشت. ناهار رو توی یه رستوران نزدیک خوردیم و بقیه روز آزاد بودیم. من دوباره رفتم توی شهر گشتم و به فروشگاه گوم هم یه سر زدم یکم سوغاتی خریدم.
روز هشتم: بازگشت به ایران
بعد از صبحونه، وسایلمون رو جمع کردیم و اتاق رو تحویل دادیم. راهی فرودگاه مسکو که شدیم، توی ماشین غرق فکر بودم، همه خاطرات سفر از جلوی چشمم رد میشد. گوشیم رو باز کردم و به عکسا نگاه کردم، اگه نبودن، حس میکردم این روزا فقط یه خواب بودن که حالا ازش بیدار شدم. این سفر بدون شک یکی از بهترین تجربههای زندگیم بود، هنوزم برام سخته باور کنم که بالاخره آرزوم به حقیقت پیوست!