سونیا صادقی
33
1403/12/07

سفرنامه من و خانواده‌م به مسکو با تور آرزوی سفر

چند ماه پیش بود که با همسرم نشسته بودیم و از روزمرگی‌هامون غر می‌زدیم. گفتیم چرا یه سفر خانوادگی نریم که هم حال‌وهوامون عوض بشه، هم بچه‌ها یه تجربه جدید داشته باشن؟ بعد از کلی گشتن تو سایت‌های مختلف و حرف زدن با دوستامون، با آژانس «آرزوی سفر» آشنا شدیم اونها هم به ما تور روسیه رو پیشنهاد دادن. عکس‌های شهر با اون گنبدهای رنگارنگ و خیابون‌های برفی‌ش خیلی دلمون رو برد. همسرم گفت: «این همون جائیه که همیشه می‌خواستیم ببینیم!» منم که عاشق جاهای سرد و تاریخی‌ام، سریع موافقت کردم. بچه‌ها هم که شنیدن قراره بریم یه جای برفی، از ذوقشون نمی‌دونستن چی کار کنن. خلاصه، چمدون‌ها رو بستیم و راه افتادیم.


روز اول: ورود به مسکو و گشت تو قلب تاریخ

وقتی هواپیمامون تو فرودگاه مسکو فرود اومد، یه حس عجیبی داشتم. از پنجره هواپیما که بیرون رو نگاه کردم، زمین پوشیده از یه لایه نازک برف بود و آسمون خاکستری یه جورایی بهم حس آرامش می‌داد. وقتی درهای هواپیما باز شد، یه باد سرد و تیز صورتم رو نوازش کرد. به بچه‌ها گفتم: «کاپشناتون رو بپوشین که اینجا شوخی نداره!» همسرم هم سریع کلاه پشمیش رو سرش کشید و گفت: «اینجا دیگه واقعیه، نه عکسای پینترست! »
راهنمای تورمون، یه آقای خوش‌برخورد ، با یه ون منتظرمون بود. از فرودگاه تا هتل یه مسیر نسبتاً طولانی رو رفتیم و تو راه، لیدر برامون از تاریخ مسکو گفت. از تزارها و انقلاب‌ها و اینکه چطور این شهر این همه سال سرپا مونده. من و همسرم با دقت گوش می‌دادیم، ولی بچه‌ها بیشتر دنبال این بودن که ببینن برف بیرون چقدره! 
به هتل که رسیدیم، یه جای شیک و گرم بود که حسابی به دلمون نشست. بعد از اینکه وسایلمون رو گذاشتیم و یه چای داغ خوردیم، لیدر گفت: «آماده باشین که می‌ریم میدان سرخ و کرملین.» من که از بچگی عکسای این جاها رو تو کتابای تاریخ دیده بودم، ذوق داشتم ببینمشون. وقتی به میدان سرخ رسیدیم، اونجا پر بود از آدمای جورواجور، توریست‌ها با دوربیناشون و محلی‌ها که انگار عادت داشتن به این همه توریتست.

سفرنامه روسیه

کلیسای سنت باسیل با گنبدهای پیازی‌ش درست جلوی چشمامون بود. رنگای نارنجی، سبز و آبی‌ش تو نور کم آفتاب زمستونی برق می‌زد. بعدش رفتیم سمت کرملین. دیوارای قرمز و بلندش یه حس قدرت و ابهت داشت. داخلش که شدیم، موزه‌ها پر بودن از چیزای عجیب و قدیمی: تاج‌های طلایی تزارها، لباسای پر از جواهر و شمشیرایی که انگار هنوزم برق می‌زدن. همسرم هی می‌گفت: «فکر کن اینا رو کی دوخته؟» منم فقط نگاه می‌کردم و به این فکر می‌کردم که چقدر تاریخ پشت این دیوارا خوابیده. شب که برگشتیم هتل، خسته بودیم، ولی پر از حس خوب. بچه‌ها تو تختشون از ذوق روز بعد حرف می‌زدن و من و همسرم هم کنار پنجره وایستاده بودیم و به چراغای شهر نگاه می‌کردیم.


روز دوم: رفتن متروی مسکو و بازار 

صبح روز دوم با صدای زنگ ساعت بیدار شدم. تو رستوران هتل یه صبحونه مفصل با پنکیک و مربا خوردیم که بچه‌ها عاشقش شدن. لیدر گفت: «امروز قراره متروی مسکو رو ببینین.» من اول فکر کردم مترو دیگه چه چیز خاصی می‌تونه داشته باشه؟ ولی وقتی پامون به اولین ایستگاه رسید، فهمیدم چرا مترو مسکو اینقد معروفه. سقف‌ها پر از لوسترای بزرگ و براق بود، دیوارا با موزاییک‌های رنگارنگ پوشیده شده بودن و مجسمه‌های برنزی هر گوشه رو تزئین کرده بودن. دخترم گفت: «اینجا انگار قصر سیندرلاست!» همسرم هم دوربینش رو درآورد و شروع کرد به عکس گرفتن. تو یه ایستگاه که اسمش رو یادم نیست، یه لوستر غول‌پیکر بالای سرمون بود که نورش چشمامون رو خیره کرد. حس می‌کردم داریم تو یه گالری هنری راه می‌ریم، نه یه مترو معمولی.
بعد از مترو، رفتیم بازار ایزمایلوفسکی. اونجا یه دنیای دیگه بود. غرفه‌ها پر بودن از سوغاتی‌های چوبی، کلاه‌های پشمی و عروسکای ماتریوشکا که بچه‌ها رو دیوونه خودشون کرده بودن. من و همسرم یه ست ماتریوشکا با نقاشیای سنتی خریدیم که بذاریم تو ویترین خونه‌مون. پسرم هم یه کلاه Ushanka (کلاه گوش‌دار روس‌ها) گرفت و تا آخر سفر از سرش درنیاورد! ناهار رو تو یه رستوران کوچیک نزدیک بازار خوردیم. یه کاسه بورش داغ سفارش دادم که با چغندر درست شده بود و یه طعم ترش و شیرین داشت که تو اون سرما معجزه می‌کرد. کنارش پلمنی هم گرفتیم، یه جور دامپلینگ گوشتی که با خامه ترش سرو می‌شد.
همسرم گفت: «اینو باید یاد بگیرم درست کنم!» بچه‌ها هم که فقط دنبال دسر بودن، یه عالمه شیرینی محلی خوردن و حسابی سرحال شدن.


روز سوم: رفتن به پارک گورکی

سفرنامه روسیه

روز سوم یه برنامه آروم‌تر داشتیم. صبح رفتیم پارک گورکی. هوا سرد بود، ولی آفتاب کم‌جونی از لای ابرها پیداش شده بود. پارک پر از درختای بلند و مسیرای پیچ‌درپیچ بود. بچه‌ها دنبال هم می‌دویدن و من و همسرم هم کنار رودخونه مسکوا قدم می‌زدیم. صدای آب و باد سردی که از رو صورتمون رد می‌شد، یه حس آرامش عجیبی بهمون داد. یه نیمکت پیدا کردیم و نشستیم و به این فکر کردم که چقدر این لحظه‌ها با خانوادم قشنگن.
بعد از ظهر رفتیم تپه‌های اسپارو. از اون بالا، مسکو مثل یه نقاشی زیر پامون بود. برج‌های بلند، گنبدهای کلیساها و رودخونه‌ای که مثل یه روبان تو شهر می‌پیچید. باد سردی می‌وزید، ولی منظره اونقدر قشنگ بود که نمی‌شد غر بزنم. بچه‌ها با دوربین لیدر عکس گرفتن و کلی سربه‌سر هم گذاشتن. شب که برگشتیم هتل، دور هم نشستیم و از روزمون حرف زدیم. پسرم گفت: «بابا، میشه بازم بیایم؟» منم گفتم: «چرا که نه؟»


روز چهارم: خرید و خداحافظی با یه شهر رویاهامون

روز آخر سفرمون بود و دلم نمی‌خواست تموم بشه. صبح رفتیم فروشگاه GUM تو میدان سرخ. یه ساختمون بزرگ و شیک با سقف شیشه‌ای که پر بود از مغازه‌های لوکس و قشنگ. من یه شال پشمی برای خودم خریدم و برای همسرم یه جفت دستکش چرم گرفتم. بچه‌ها هم لباسای زمستونی و یه عالمه شکلات روسی برداشتن. بعدش یه کم تو خیابونای اطراف گشتیم. حال‌وهوای شهر، با اون آدمای گرم‌پوش و مغازه‌های روشن، آخرین تصویرایی بود که از مسکو تو ذهنمون حک شد.
وقتی سوار ون شدیم که بریم فرودگاه، همه‌مون ساکت بودیم. انگار دلمون نمی‌خواست این چند روز تموم بشه. تو راه، به این فکر می‌کردم که مسکو فقط یه شهر نبود؛ یه تجربه بود که من و خانوادم رو به هم نزدیک‌تر کرد. تور مسکو آرزوی سفر هم واقعاً همه‌چیز رو عالی برنامه‌ریزی کرده بود؛ از هتل و غذا گرفته تا گشت‌ها. وقتی هواپیما بلند شد و چراغای مسکو زیر پامون محو شدن، به خودم گفتم: « یه روزی باز برمی‌گردم اینجا. »

 

دریافت مشاوره و رزرو تور

021-45128

کارشناسان ما پاسخگوی شما خواهند بود

تور ویژه

عمان نقدی اقساطی

تور مسقط (عمان) اردیبهشت 140۴

روز 8 روز و 7 شب

تاریخ 1404/02/01

33,470,000 تومان

تور ویژه

عمان نقدی اقساطی

تور اقتصادی مسقط (عمان) 1404

روز 5 روز و 4 شب

تاریخ 1404/01/18

28,090,000 تومان

تور ویژه

عمان نقدی اقساطی

تور مسقط عمان فروردین 140۴

روز 8 روز و 7 شب

تاریخ 1404/01/15

35,470,000 تومان

تور ویژه

ارمنستان نقدی اقساطی

تور ارمنستان (ایروان) 1404

روز 5 روز و 4 شب

تاریخ 1403/01/14

20,090,000 تومان