مدتی بود تصمیم داشتیم به یه سفر هیجان انگیز بریم. شکل همیشه اینه که اصلا کجا بریم؛ وسط این همه گزینه، حس کردم دارم بین غذاهای منوی یه رستوران که همهشون خوشمزه به نظر میرسن انتخاب میکنم؛ تایلند هند روسیه بالی سریلانکا مالزی و ..... ولی خب آخرش تصمیم گرفتم روسیه!
اصلا چطوری شد که روسیه رو انتخاب کردیم؟
تابستون بود و دنبال یه جای خنک میگشتیم که از گرمای تابستون فرار کنیم. روسیه با شبهای سفیدی که خورشید دیر غروب میکنه، یه تجربه متفاوت بود. شبهایی که هوا روشن میمونه و میتونی ساعتها تو خیابون قدم بزنی بدون اینکه هوا تاریک بشه. همچنین تونستیم راحت ویزا بگیریم که کار رو برای سفر راحتتر کرد. برای انتخاب تور مناسب کلی چالش داشتیم!
تورهای مختلف 6 شب، 7 شب، 8 شب و حتی 9 شب، که هر کدوم هتل های متفاوتی رو ارائه میدادن و کلی گشت و برنامه مجزا داشتن. ایرلاینها هم از معراج و ماهان گرفته تا ایرتور همه بودن. ما ایرلاین ماهان رو انتخاب کردیم. دیگه همه میدونن که ماهان همیشه بهترین ایرلاین بوده!
برای انتخاب آژانس هم با ماهان تماس گرفتم، چند تا آژانس رو معرفی کردن. با هر کدوم تماس گرفتیم و پکیجهاشونو گرفتیم و شروع کردیم به مقایسه کردن؛ از بین همه، پکیج آژانس «آرزوی سفر» برامون کاملتر به نظر میرسید. هتل های خوبی که مرکز شهر بودن در نظر گرفته بودن و همچنین کلی برنامه گشت و گذار داشت خاص که انگار برای ما طراحی شده بود.
پروازمون ساعت ۵:۳۰ صبح بود، برای همین حدود سه ساعت زودتر به فرودگاه امام رفتیم. مسئول تور همونجا منتظر ما بود و خیلی منظم همه چیز رو مدیریت میکرد. به هر کسی شماره ویزا و نحوه عبور از گیتها رو توضیح داد که کلی کمک کرد تا وقتی به فرودگاه مسکو رسیدیم، کارمون راحت و بیدردسر پیش بره.
پروازمون تقریباً چهار ساعت طول کشید و نزدیکای ۱۰ صبح به فرودگاه مسکو رسیدیم. تو فرودگاه لیدر تور بهمون به هر اتاق یه سیمکارت داد که واقعاً به کارمون اومد، مخصوصاً برای استفاده از اینترنت و اپلیکیشنهایی مثل یاندکس که تاکسی اینترنتی اونجا هست. این سیمکارت کمک کرد راحتتر با شهر و تور ارتباط برقرار کنیم.
راننده ترانسفر منتظرمون بود و با یه ماشین تمیز و راحت ما رو برد به سمت هتلمون، هتل هالیدی این لسنایا در مرکز شهر بود و نزدیک ایستگاه مترو. هتل ظاهر شیک و تمیزی داشت و پذیرش هم سریع انجام شد. اتاقمون جادار بود، امکاناتش خوب بود و بعد از یه روز طولانی واقعاً حس کردیم یه جای گرم و راحت داریم که میتونیم حسابی استراحت کنیم.
بعد از یه روز طولانی، تصمیم گرفتیم از گشت شب های مسکو استفاده کنیم. اول رفتیم میدان سرخ. میدون سرخ توی شب که چراغها روشن میشه، یه حس دیگهای داره. همون نزدیکی، کاخ کرملین بود که با اون دیوارها و برجهای قرمز رنگش زیر نور چراغها خیلی شیک و مجلل به نظر میرسید. اما هیجانانگیزترین قسمت، کلیسای سنت باسیل بود؛ اون گنبدهای رنگی و عجیب و غریبش زیر نور چراغها واقعاً چشمنواز بود. مقبره لنین که با اون سنگهای سیاهش زیر نور چراغها یه حس خاصی به فضا اضافه میکنه. پیادهروی کنار این بناها، تو اون هوای خنک شب، کلی کیف داشت. مردم تو خیابونها بودن، بعضیا عکس میگرفتن، بعضیا فقط راه میرفتن و از هوا و فضا لذت میبردن. راستش، اون شب کلی عکس گرفتیم و کلی خوش گذشت.
صبح روز دوم با یه صبحونه نسبتاً مفصل تو بوفه هتل شروع شد. هر چی فکرشو بکنی بود: از املت و تخممرغ گرفته تا پنکیک و انواع مربا و حتی سوسیسهای معروف روسی که طعم خاصی داشتن. بعد از صبحونه، راه افتادیم برای گشت شهری. اولین بخش، بازدید از متروی مسکو بود. همونطور که دیروز شنیده بودیم، این مترو با چیزی که ما تو ذهنمون از مترو داریم، زمین تا آسمون فرق داره.
رفتیم چند تا از معروفترین ایستگاهها: Novoslobodskaya که با اون پنجرههای رنگیش بیشتر شبیه کلیسا بود تا مترو. Revolution Square که پر از مجسمههای برنزی سرباز و کارگر و دانشجوئه. میگن اگه دم سگ یکی از این مجسمهها رو ناز کنی، خوششانس میشی... ما هم ناز کردیم، حالا اینکه واقعاً شانس میاره یا نه رو به زمان سپردیم! و Komsomolskaya که با اون سقف زردرنگ و لوسترهاش، رسماً حس سالن عروسی میداد.
بعد از اون، رسیدیم به قلب مسکو: میدان سرخ. اگه دیشب یه نسخه شبونه و رومانتیک ازش دیده بودیم، امروز وقت نسخه تاریخی و رسمی بود. میدان سرخ یه فضای بزرگ سنگفرششدهست که دور تا دورش پر از ساختمونهای مهم و معروفه. اول از همه، مجسمه بزرگ ژنرال ژوکو اونجا وایساده که یکی از فرماندههای مهم ارتش شوروی بوده و خیلیها کنارش عکس میگیرن. یکی از چیزای جالب، نقطه صفر مسکو بود. یه دایره فلزی که روی زمین حک شده و میگن اگه وایسی روش و یه سکه بندازی پشت سرت، آرزوت برآورده میشه. ما هم امتحان کردیم، سکه انداختیم، البته معلوم نیست سکههامون به آرزوها رسید یا به جیب بچههایی که بعدش جمعشون میکنن! از اونجا نمای بیرونی موزه جنگهای 1812 رو دیدیم، همینطور کلیسای کازان و ساختمان فروشگاه GUM که با اون سقف شیشهای قوسدارش، خودش یه جاذبهست حتی اگه هیچچی نخری. بعدش رفتیم سمت کلیسای سنت باسیل؛ همون با اون گنبدهای رنگیرنگی که توی تمام عکسهای توریستی مسکو دیده میشه. البته فقط نمای بیرونیشو دیدیم، ولی همون هم انقدر جذابه که تا چند دقیقه فقط میخوای ازش عکس بگیری. از اونجا به سمت خیابون نیکولسکایا رفتیم، یه خیابون پیادهرو با کلی نورپردازی سقفی که تو شب قشنگتره، ولی تو روز هم حال و هوای خوبی داره. بعد از اون، رفتیم به سمت باغ الکساندر که یه فضای سبز قشنگ و خنک داره و مسیرمون ادامه داشت تا برسیم به رژه تعویض نگهبان و مقبره سرباز گمنام که کنار آتش جاویدان قرار داره. اونجا یه فضای خیلی رسمی و محترمانه داره و همه ساکت وایمیسن و مراسم رو تماشا میکنن.
بعد رفتیم به سمت خیابون آربات. آربات پر از کافه و فروشگاه و هنرمند خیابونیه؛ یه جایی که هم میتونی ماتروشکا بخری، هم یکی وسط خیابون واست نقاشی پرتره بکشه! مجسمه پوشکین رو هم اونجا دیدیم، شاعر معروف روسی که روسها واقعاً بهش افتخار میکنن. کلی عکس هم اونجا گرفتیم.
بعد رفتیم جلوی ساختمان وزارت خارجه روسیه که یکی از اون "هفت خواهران استالینی" بود. قبل از برگشت، یه سری هم به فروشگاههای سوغاتی زدیم و بعد رفتیم برای ناهار؛ یه وعده فستفودی که تو اون خستگی واقعاً میچسبید. بعد ناهار، رفتیم مرکز خرید آخوتنی ریاد، که درست نزدیک میدان سرخ بود و چند طبقه فروشگاه داشت. بعضی از اجناس قیمتهای خوبی داشتن، مخصوصاً اگه حوصله گشتن داشته باشی. آخر شب با یه دنیا عکس، سوغاتی، و خستگی شیرین برگشتیم هتل، تا هم استراحت کنیم، هم گوشیمونو بزنیم به شارژ چون فردا هم قراره روز پرماجرایی باشه.
صبح روز سوم باز هم با یه صبحانه عالی در بوفه هتل شروع شد. بعد از دو روز پر از قدم زدن و گشت و گذار ما تصمیم گرفتیم که تور انحصاری مسکو رو امتحان کنیم، جایی که به جای دیدنیهای قدیمی، با نمای مدرن و متفاوتی از شهر آشنا بشیم.
اول از همه راه افتادیم به سمت پارک و نمایشگاه ودنخا (VDNKh). یه فضای بزرگ و باز که ترکیبی از باغ، آبنما و نمایشگاههای فرهنگی و تاریخی بود. اونجا کلی فضا برای عکس گرفتن داشتیم و تو هوای تازه پیادهروی کردیم. البته اینجا خیلی فرق داشت با خیابونهای شلوغ مرکز شهر؛ یه جای آروم و سرسبز که حسابی حال آدمو خوب میکرد.
بعدش رفتیم برای دیدن کلیسای عیسی منجی که بزرگترین کلیسای ارتدکس تو مسکوه. نمای بیرونی کلیسا واقعاً با اون گنبدهای طلایی و معماری خاصش چشمنواز بود. کلیسا تو وسط یه پارک بزرگ بود که دور و برش هم خیلی تمیز و مرتب بود.
اما هیجان اصلی اون روز، قسمت مدرن مسکو یعنی منطقه مسکو سیتی بود. برجهایی که سر به فلک کشیده بودن و معماریهای عجیب و غریب داشتن. تقریباً حس میکردی داری تو یه فیلم علمی تخیلی قدم میزنی!
سوار آسانسوری شدیم که سریعتر از سرعت فکر کردن بالا میرفت و رسیدیم به طبقه ۹۲ برج OKO که حدود ۳۵۴ متر بالاتر از سطح زمین بود. نمای ۳۶۰ درجه شهر از اون بالا واقعا نفسگیر بود؛ همه چی کوچیک شده بود، خیابونها، ماشینها و مردم. اون بالا باد خنکی میزد که هوش از سر آدم میبرد.
بعد از پایین اومدن، یکم خستگی از پاهایمان دراومد و رفتیم یه جای دنج برای صرف ناهار یا شام (ما که نصفش رو ناهار خوردیم، نصفش رو شام!)، غذاهایی که حسابی آدمو سرحال میآورد. اما برنامه شب که میرسید، یه جورایی متفاوتتر و خاصتر بود. تصمیم گرفتیم بریم سیرک بزرگ مسکو که یکی از معروفترین و قدیمیترین سیرکهای روسیهست و یه اجرای فوقالعاده از آکروبات، شعبدهبازی، حیوانات تعلیمدیده و نمایشهای کمدی داشت. جای نشستنمون خیلی خوب بود، طوری که همه صحنهها رو واضح میدیدیم. اجرای سیرک با چند تا کمدین شروع شد که همه رو کلی میخندوندن، بعد نوبت به نمایشهای آکروباتیک رسید که حسابی نفس رو تو سینه حبس کردیم! یه گروه پرش با طناب و حرکات نمایشی روی هوا، چندتا هنرنمایی با موتورسیکلت تو یه گوی فلزی گرد و البته نمایش شیرها و فیلها که آموزش دیده و خیلی خوش رفتار بودن.همه بچهها و بزرگترها هیجان زده بودن و ما هم کلی کیف کردیم. بعد از نزدیک دو ساعت اجرا، با دست زدن و تشویق فراوان سالن رو ترک کردیم